افزایش ترافیک سایت قدمی ضروری در موفقیت اینترنتی است.
سایت شما در هز زمینهای باشد، اولین چیزی که به آن نیاز دارید بازدیدکننده است. بدون داشتن بازدیدکننده علاقهمندانی نخواهید داشت و در نتیجه فروشتان صفر خواهد بود!
با استفاده از ۸ روش زیر میتوانید از همین امروز به افزایش ترافیک سایت و ایجاد ترافیک پایدار برای سایتتان بپردازید:
اولین قدم بزرگ برای افزایش ترافیک سایت این است که سایت خود را به تمام موتورهای جستوجو معرفی کنید و آن را طوری بهینه کنید که وقتی کسی کلمات کلیدی سایتتان را جستجو کرد جزو اولین نتایج جستجوی سایتهایی مثل گوگل باشید. همچنین سایت خود در تمام دایرکتوریها و مرجعهای آنلاین ثبت کنید. دایرکتویها یا فهرستها سایتهایی هستند که سایتهای دیگر را معرفی میکنند. برای یافتن سایتهای دایرکتوری در گوگل عبارت «فهرست سایتهای فارسی» را جستجو کنید.
موتورهای جستوجوی معروف و مهم گوگل، یاهو و بینگ هستند ولی مطمئن شوید که سایتتان در موتورهای جستجوی غیرمعروف دیگر هم ثبت شود چون تعداد سایتهایی که شما را در فهرست خود داشته باشند در رنکینگ موتورهای جستوجوی یاهو و گوگل تاثیرگذار است.
نوشتن مقالات در انجمنها و جواب دادن به پستهایی که با کارتان مرتبط است روش بسیار خوبی برای مطرح کردن خودتان است. بهسادگی با پاسخ دادن به سوالاتی که در فروم ها مطرح میشوند میتوانید بهراحتی بین علاقهمندان بهعنوان یک متخصص در کسبوکارتان مطرح شوید. همچنین به سوالات رایج و نیازهای اصلی علاقهمندان پی خواهید برد. همچنین بررسی کنید که قوانین فروم به شما اجازه بدهد که لینکی از خود را بهعنوان امضا یا زیرنویس قرار دهید. اگر چنین است حتما از این فرصت استفاده کنید تا مردم با خواندن جوابها و مطالب شما علاقهمند به بازدید از سایت شما شوند. این موضوع باعث افزایش ترافیک سایت شما میشود.
یک امضای ساده با یک توضیح یکخطی در مورد مزایای اصلی خدمات خود تهیه کنید. این امضا را میتوانید زیر هر ایمیلی که میفرستید قرار دهید. حتی میتوانید ایمیلهایی با مطالب مرتبط تهیه کنید و با امضای خودتان پخش کنید. دقت کنید که این ایمیلها وقتی دستبهدست فوروارد شوند تعداد خیلی بیشتری از علاقهمندان تبلیغات تان را خواهند دید. دقت کنید که احتمالا دوستان کسانی که به کارتان علاقهمند هستند و ایمیل فوروارد شده به دستشان میرسد نیز احتمالا به کارتان علاقهمند خواهند بود.
این روش افزایش ترافیک سایت هم درست مانند نوشتن مطلب و نظر دادن در فروم ها است. میتوانید در وبلاگهای مرتبط نظر بدهید. بسیاری از وبلاگنویسان از اینکه بهعنوان مهمان در وبلاگشان مطلب بنویسید خوشحال میشوند. مزیت این روش نسبت به نوشتن مطلب در فروم ها این است که از اعتبار وبلاگ و نویسنده اصلی آن برای اعتبار بخشیدن و تایید خودتان استفاده میکنید.
در تمام رسانههای اجتماعی معروف صفحهای بسازید و مطالب مفید و ارزشمندی درباره کارتان منتشر کنید. در این صفحات تا حد ممکن به معرفی محصولان خود نپردازید. مطالبی بنویسید که مخاطبان شما از دیدن آن لذت ببرند. شاید بهترین کار انتشار مطالب آموزشی بسیار کوتاه باشد چون به سرعت به افزایش ترافیک سایت شما کمک میکند.
تبادل لینک با سایتهای غیررقیب ولی مرتبط با کسبوکارتان یا مرتبط با بازار هدفتان میتواند منبع فوقالعادهای برای بهدست آوردن ترافیک مفید باشد. در این روش هم شما و هم سایتی که با آن تبادل لینک میکنید بهره میبرند. به سایتهایی درخواست تبادل لینک بدهید که رتبه آلکسای آنها تقریبا با رتبه شما یکسان است. توقع نداشته باشید سایتهای با رتبه بسیار بهتر از شما حاضر به تبادل لینک شوند.
از فضای تبلیغاتی سایتتان برای تبلیغ سایت دیگری استفاده کنید و از آن سایت بخواهید که تبلیغ سایت شما را در سایت خود قرار دهد. این کار چیزی شبیه تبادل لینک است ولی به جای لینک احتمالا یک بنر تبلیغاتی رنگارنگ را تبادل میکنید.
مقالههای کوتاه یا چندصفحهای بنویسید و در بخش منابع و «درباره نویسنده» توضیحاتی در مورد خودتان و لینکی به سایت خود درج کنید. این مقالات را بسته به طول مقاله به سایتهای خبری، مجلات معمولی یا مجلات اینترنتی و یا به سایتهای دانلود و پخش مقالات بفرستید. این مقالات علاوه بر افزایش بازدیدکنندگان سایت، باعث شناخته شدن شما بهعنوان یک متخصص در حوزه کاری مرتبط میشوند و احتمال خرید از شما افزایش مییابد. همچنین عده زیادی این مقالات را بازنشر خواهند کرد یا در سایت خود خواهند گذاشت که مقدار زیادی ترافیک و اعتبار مجانی برایتان به همراه خواهد آورد.
بازاریابی محتوا و استراتژی محتوا، از جمله واژههایی هستند که در سالهای اخیر به صورت گسترده در فضای رسانه ها به کار گرفته میشوند. در این نوشته، قصد داریم مفهوم بازاریابی محتوا را شفافتر کرده و مسیر را برای درسهای تخصصی که در ادامه سری استراتژی محتوا مطرح خواهیم کرد، هموارتر نماییم.
با توجه به اینکه تاکنون به صورت پراکنده درباره بازاریابی محتوا و استراتژی محتوا حرفهای زیادی در متمم مطرح کردهایم و از این به بعد میخواهیم به صورت زیربنایی و تخصصی به این موضوع بپردازیم، در کنار هر یک از جملات و توضیحات، اگر قبلاً مطلبی را مطرح کرده باشیم، به صورت توضیح بیشتر: … لینک مربوط به آن را میگذاریم تا دوستانی که از این نقطه با ما همراه شدهاند، در پیگیری مطالب دچار مشکل نشوند.
اگر حدود پانزده دقیقه از وقت خود را در اختیار ما قرار دهید، تلاش میکنیم تا حد خوبی، دلایل شگل گیری و جدی شدن بحث بازاریابی محتوا را مطرح کنیم. در درسهای بعدی، مفهوم دقیق تر محتوا، نحوه اندازه گیری و ارزیابی محتوا و همینطور شیوه تدوین استراتژی محتوا را مرور خواهیم کرد.
اگر بپذیریم که بازاریابی محتوا شیوه ای برای فروش است میتوانیم بگوییم که هرکس چیزی برای فروختن دارد، میتواند به بازاریابی محتوا هم به عنوان یک ابزار و گزینه نگاه کند.
دقت داشته باشید که ما فروش را به معنای عام آن به کار میبریم. همان تعبیری که استیونسن میگفت:
به عبارتی، همانطور که یک تولیدکننده چای، تلاش میکند چای خود را به مشتریان بیشتری بفروشد و هر مشتری هم میزان بیشتری از چای او خریداری کند، یک نویسنده هم در حال فروختن کتاب خود به مردم یا به ناشر است و دوست دارد کتابش را به قیمت بیشتری و به تعداد خوانندگان بیشتری بفروشد.
حتی کسانی که اساساً هدفشان کسب مادیات نیست و به صورت غیرانتفاعی فعالیت میکنند هم با این معنای عام فروش فروشنده محسوب میشوند.
به عنوان مثال، یک موسسه خیریه هم که از کودکان سرطانی حمایت میکند، درگیر فرایند فروش است.
این موسسه، میخواهد که مردم، خریدار حرفها و خواستهها و خدماتش باشند. بنابراین تلاش میکند مخاطبان خود را افزایش دهد و از هر کدام از مخاطبان خود هم، کمک و حمایت بیشتری دریافت کند.
حالا بیایید در یک سازمان، به مدیر واحد پاسخگویی تلفنی به مشتریان فکر کنیم.
عموم شرکتها، واحد پاسخگویی به مشتریان را چندان جدی نمیگیرند.
یا کم سابقه ترین و غیرمتخصصترین کارکنان خود را به این بخش میفرستند.
عملاً مدیر این واحد هم مشکل فروش دارد. نه به معنای اینکه از واحدهای دیگر پول بگیرد و خدمات ارائه دهد.
بلکه به این معنا که اعتبار این واحد افزایش یافته، در جلسات رسمی سازمان، حرفهایش خریدار بیشتری داشته و نظرات این واحد بتواند بر سیاستهای کلان سازمان، تاثیرگذار باشد.
با این تعاریف، کافی است یک بار دیگر فکر کنیم و ببینیم که من یا سازمان من چه چیزی را میفروشد و بازاریابی محتوا قرار است به من برای فروش چه چیزی کمک کند؟
این روزها خیلی از مردم، وقتی لغت محتوا و بازاریابی محتوا را میشنوند بلافاصله به محتوای دیجیتال فکر میکنند.
اما محتوای دیجیتال اگر چه یکی از شکلهای رو به رشد محتوا در دنیای امروز محسوب میشود، تنها یکی از انواع محتواست. اگر شما یک نویسنده هستید و کتاب منتشر میکنید، باز هم تولیدکننده محتوا هستید.
اگر شب هنگام، اوقات فراغت خود را با ارسال پیام و پیامک از طریق نرم افزارهای مختلف مانند وایبر و واتزاپ و … میگذرانید، تولیدکننده محتوا هستید.
اگر معلمی هستید که در کلاس درس میدهید تولیدکننده محتوا هستید.
اگر مدیر تضمین کیفیت یک شرکت هستید و دستورالعملها و فرایندها را تنظیم و منتشر میکنید، تولیدکننده محتوا هستید.
اگر داستانهای اخلاقی و مذهبی برای مردم تعریف میکنید و تلاش میکنید آنها را به زندگی بهتر هدایت کنید، تولیدکننده محتوا هستید.
اگر فیلم میسازید تولیدکننده محتوا هستید.
حتی کسی که قبض تلفن همراه چاپ میکند یا فاکتور فروش یک فست فود را صادر میکند، در حال تولید محتوا است.
البته برخی شغلها به طور مستقیم تولیدکننده محتوا هستند و به بازاریابی محتوا فکر میکنند و برخی دیگر، تولید محتوا را به عنوان فرایندی جانبی در کار خود تعریف میکنند.
قاعدتاً یک جایگاه اختصاصی برای بنزین (به قول خودمان پمپ بنزین) تولیدکننده محتوا به نظر نمیرسد.
اما اگر برگهای به رانندگان بدهد و روی آن فهرستی ده گانه از مواردی که مصرف سوخت خودرو را افزایش میدهند نوشته باشد، به یک تولیدکننده محتوا تبدیل شده و احتمالاً به بازاریابی محتوا هم فکر می کند.
بنابراین، بازاریابی محتوا را باید به عنوان زیرمجموعهای از حوزه بازاریابی در نظر گرفت تا حوزهی تکنولوژی دیجیتال.
اجازه بدهید به جای اینکه برای شما از گسترش اینترنت و شبکه های ارتباطی و موبایل و لپ تاپ – که قطعاً رویدادهای مهمی محسوب میشوند – بگوییم، به روندی که طی چند هزار سال اخیر شکل گرفته است نگاه کنیم:
هنوز نمیدانیم که چرا انسان اولیه بر دیوار غارها تصاویر مختلف ترسیم میکرده است.
مستقل از اینکه آن تصاویر را برای زیبایی ترسیم میکرده یا برای اینکه آنها را به عبادت بنشیند و یا اینکه پیامی از خود برای بازماندگان و آیندگان به جا بگذارد، به هر حال انسان اولیه، تولید محتوا را قبل از قسمت عمدهای از تولیدات فیزیکی آغاز کرده است.
وقتی که ارتباطات شکل گرفت، محتوا این بار شکل پیام را به خود گرفت.
حالا محتوا فرستنده و گیرنده هم داشت و در یونان باستان، آنها که در دو ماراتون پیروز بودند، حاملان پیامهای مهم تلقی میشدند.
انسان همچنان به تولید محتوا ادامه داد.
محتوا فقط تصویری زیبا بر دیوارهی غار یا یک پیام مهم سیاسی نبود.
جارچیها، اولین توزیعکنندههای رسمی محتوای خبری بودند و طبیعتاً چون استفاده از جارچی، به پشتوانه حقوقی و سرمایه مادی نیاز داشت، پادشاهان تنها کسانی بودند که میتوانستند عرضهی انبوه محتوا را در میدانهای شهر انجام دهند و به نوعی نخستین رسانه ها شکل گرفتند.
عصر چاپ و انتشار روزنامهها، نسل بعدی عرضه محتوا را رقم زد.
حالا تولید محتوا به عنوان یک شغل، رسماً شکل گرفته بود و رسانه، معنا پیدا کرده بود.
البته هنوز بازاریابی محتوا به شکلی که امروز شناخته میشود رایج نبود.
روزنامه ها، خبر و گزارش منتشر میکردند و صاحبان کسب و کار هم، در ازاء پرداخت پول، اجازه داشتند آگهیهای خود را در آنها منتشر کنند.
شاید اگر بخواهیم کمی موشکافانهتر نگاه کنیم، روزنامههای دولتی آن زمان، به نوعی فلسفه بازاریابی محتوا را میفهمیدند.
روزنامه منتشر میشد و با انواع محتوا، مردم را خوشحال و راضی و سرگرم میکرد تا در لا به لای آن، دولتها هم بتوانند به تبلیغ ایده ها و نظریات خود و به نوعی به بازاریابی خودشان و افکارشان بپردازند.
رادیو نسل بعدی بستر تولید محتوا بود.
حالا صدا هم به انواع محتوا افزوده شده بود و تلویزیون به تدریج تصویر را هم وارد فضای محتوا میکرد.
در این میان روزنامه ها نقش خود را از دست ندادند.
مجله های تخصصی شکل گرفتند.
این مجلهها که به صورت هفته نامه و ماهنامه برای خانواده ها، پزشکان، ورزشکاران، حقوقدانان و … منتشر میشدند، ایدههای جدیدی را در بازاریابی محتوا به همراه آوردند.
پزشکان هوشمند آموختند که به جای آگهی تبلیغاتی، مقالاتی آموزشی درباره مواجهه با بیماریها بنویسند.
روانشناسان، یادگرفتند که به جای اصرار و التماس برای اینکه مردم به آنها پول بدهند و مشورت بگیرند، ستون پاسخ به سوالات، راه بیندازند و با لبخندی بر لب و چهرهای مهربان، آمادگی خود را برای پاسخگویی به سوالات مطرح کنند.
آنها میدانستند که خوانندهی مقالات، مشتری مطبها و مراکز مشاوره آنها هم خواهد بود.
ماهوارهها نسل جدیدی از بستر ارتباطی بودند که رسانههای فراگیر را شکل دادند.
حالا کشورهای مختلف میتوانستند به بازاریابی در نقاط دیگر جهان فکر کنند.
از طرفی هزینه تاسیس شبکههای جدید کاهش یافته بود.
دغدغههای ارتباط بین فرهنگی هم بیشتر شد و حالا بازاریابی محتوا میآموخت که باید بکوشد محتوای فراگیر تولید کند.
هر جا هم که چنین مسئله ای امکان پذیر نیست، بسته به سلیقه مردم محتوا بسازد.
مک دونالد آموخت که محتوای تبلیغاتیاش در کشورهای مسلمان، باید در ماه رمضان رنگ و بوی اسلامی بگیرد و در غیر این صورت اثربخش نخواهد بود.
کشورها آموختند که در محتواهای تولیدی خود برای نقاط دور جهان، تصویری خوش آب و رنگتر از واقعیت خود را ترسیم کنند.
صنعت گردشگری آموخت که تولید محتوا برای جذب توریست، چیزی فراتر از انتشار سفرنامههای جهانگردان قدیمی است و حالا میتوان تیزرهای تبلیغاتی جذاب تولید و پخش کرد.
تولید محتوا به تدریج به یک دانش تخصصیتر تبدیل شد.
حالا روزنامه نگاران قدیمی، خودشان را اصحاب رسانه معرفی میکردند.
تولید فیلم و موسیقی و کتاب و مقاله موفق، به ترکیبی از انسانشناسی و روانشناسی و حقوق و بازاریابی و مدیریت نیاز داشت.
هزینه تولید محتوا بالا رفته بود و مردم ترفندهای تبلیغاتی را به خوبی آموخته بودند.
در این میان بازاریابی محتوا به شیوه امروزی آن، به تدریج در حال شکل گیری بود.
به تدریج اینترنت و دنیای وب شکل گرفت.
وب سایتها ابزارهای ارزان قیمت و اثربخش بودند که هر شخص یا سازمانی میتوانست با صرف بودجه و انرژی کمی، آنها را در اختیار خود داشته باشد.
فراگیر شدن کاربران اینترنت، شکل گیری امکان نقل و انتقال پول در فضای آنلاین، شبکه های اجتماعیوگوشیهای هوشمند، همه و همه باعث شدند که محتوا مفهومی جدیتر پیدا کند.
عصر جدیدی شکل گرفت که تولید محتوا و بازاریابی محتوا و تدوین استراتژی برای عرضه محتوا، یکی از دغدغههای اصلیاش بود.
اتفاقات زیادی در سالهای اخیر باعث شد که روند و مسیر حرکت بازاریابی از بازاریابی سنتی به بازاریابی محتوا تغییر کند.
یکی از مهمترین تغییرات، ایجاد احساس آگاهی و دانش در ذهن مشتریان بود.
اگر میگفتند خودرو باید سه چرخ داشته باشد، میگفتیم حتماً درست است و اگر میگفتند کف خودرو باید از کف خیابان دو متر فاصله داشته باشد، میگفتیم حتماً اسراری در این طراحی است که ما نمیفهمیم.
اما امروز، هر کسی که در خیابان راه میرود و خودرویی دیده است، خود را متخصص خودرو میداند. مهم نیست که بنز باشید و آخرین مدل خود را تولید کنید یا تویوتا باشید و با سهم بزرگی از بازار جهانی، محصول جدید خود را روانه بازار کنید.
مردم به سادگی نظر میدهند: کاش بنز این آپشن را هم اضافه میکرد. تویوتا در طراحی پشت خودرو کم حوصلگی به خرج داده است! شرکت … نباید به سمت تولید خودروی SUV میرفت. طراحی گیربکس فلان شرکت ضعیف است!
شبیه همین ماجرا را میتوانیم در مورد گوشیهای موبایل هم مثال بزنیم.
مهم نیست اپل باشید و در صنعت خود پیشرو باشید.یا اینکه استیو جابز باشید و مرده باشید! هر کسی که یک بار گوشی موبایل در دست گرفته است، معتقد است که اگر استیو جابز را دیده بود و نصیحتهای خودش را مطرح میکرد، الان اپل خیلی موفقتر بود!
واقعیت این است که اگر نسبت دانش به پیچیدگی محصول را در نظر بگیریم، مشتریان موبایلهای قدیمی نوکیا که نقش گوشتکوب را هم ایفا میکرد، دانش بیشتری نسبت به موبایل خود و قابلیتهایش داشتند تا کسی که امروز یک گوشی هوشمند مدرن با سیستم عامل اندروید یا iOS خریداری میکند.
اما اینها دلیل نمیشود.
مشتری امروز، به خاطر اطلاعات زیادی که در اختیار دارد، معتقد شده است که دانش و تخصص بیشتری هم دارد و به همین دلیل، به سادگی سابق، با چند بیلبورد و تیزر تبلیغاتی عمومی متقاعد نمیشود. او خودش را صاحب نظر میداند یا در اطرافش، کسانی را میشناسد که آنها را صاحب نظر میداند.
حالا اگر شما میخواهید محصول جدیدی عرضه کنید، باید مدتها در گوش مشتری، داستانهای مختلف تعریف کنید و برایش حرف بزنید تا او بیشتر یاد بگیرد و در نهایت، وقتی خودش به عنوان کارشناس محصول و خدمت شما را ارزیابی میکند، تصمیم به خرید آن بگیرد!
ظهور عرضه کنندگان ارزان قیمت، اتفاق دیگری بود که قواعد بازی را تغییر داد. تقریباً هر محصولی که تولید کنید میبینید که چینیها چیزی شبیه آن را به قیمتی ارزانتر تولید کردهاند.
توسعه تکنولوژی به کاهش قیمت تمام شده منتهی شده و اکنون ارزانترین محصولات هم، در بسیاری از قابلیتها با محصولات گرانقیمت، مشابه هستند.
قدرت تفکیک چشم انسان از قدرت تفکیک صفحه نمایش موبایلها کمتر است و تفاوت کنتراست تلویزیونها را به خوبی نمیفهمد.
گوش ما در شنیدن و تفکیک صدا در مقایسه با کیفیتی که سیستمهای صوتی امروزی دارند بسیار ضعیف است و دیگر به سادگی نمیتوان ادعا کرد که کیفیت فلان سیستم صوتی تفاوت فاحشی با متوسط سیستمهای صوتی موجود در بازار دارد.
پارچهها در چند کارخانه محدود بافته میشوند و گاهی پارچه لباسی که شما در خاورمیانه میخرید و لباسی که در غرب اروپا یا آمریکای شمالی خریداری میکنید به دست یک نفر و زیر یک دستگاه تولید شده است!
پس به نظر میرسد که اگر از حد متوسط عبور کرده باشیم، مشتری تا حد زیادی داستانها را میخرد! ردبول به نسبت یک نوشابه انرژیزای گمنام، داستانهای بیشتری در گوش من و شما خوانده است! به همین دلیل است که گفته میشود امروز یک برند، باید خودش را یک ناشر ببیند (توضیح بیشتر:بازاریابی درونگرا و برند به عنوان ناشر)
مسئله سوم، گرانتر شدن بسترهای سنتی تبلیغات است.
طی دهه اخیر، برندسازی و بازاریابی و تبلیغات و مفاهیم مشابه، بیش از آنکه به نفع تولیدکنندگان کالا و خدمات عمل کنند، به نفع رسانههای تبلیغاتی عمل کردند.
هر روز تقاضا برای تبلیغات تلویزیونی بیشتر شد.
هر کسی دوست داشت در روزنامهها تبلیغ کند. صاحب هر کسب و کار مربوط و نامربوطی، در آرزوی خود روزی را میدید که نامش بر روی بیلبورهای خیابانی حک شود.
تقاضای زیاد، قیمتها را هم افزایش داد و از سوی دیگر، مخاطب که هر روز با حجم بیشتری از تبلیغات مواجه بود، بیش از گذشته، نسبت به تبلیغات بیتفاوت شد.
بیلبوردهای خلاقانه که زمانی تصمیم مشتری به خرید را شکل میدادند، امروز به سختی حتی میتوانند لبخندی بر لب مشتری بیاورند و ایدههای تکراری هم مخاطب را دلزده کرده است.
چهارمین مسئله این بود که آشنایی مخاطبها با فرایند تبلیغات و همینطور جزییات اجرایی و عملیاتی آن، اثربخشی تبلیغات را کاهش داد.
حالا دیگر خیلی سخت است که به بینندهی تلویزیونی بقبولانید که به عنوان یک کارآفرین موفق به تلویزیون دعوت شدهاید.
هر کس که در زیر یک پله به دستفروشی هم مشغول بوده، پیشنهادهای مختلف برای تولید مشترک برنامهها را شنیده است و حتی تعرفهها هم مشخص است.
رپورتاژ آگهی در روزنامهها دیگر کسی را هیجان زده نمیکند. مردم هنگام دیدن سریالها، زمان دستشویی رفتن خود را با ساعت تبلیغات تنظیم میکنند! به عبارت دیگر، همزمان با گران شدن بسترهای تبلیغاتی، اثربخشی آنها هم کاهش یافته است.
وضع فضای آنلاین و شبکههای اجتماعی هم بهتر نیست.
قیمت فالور اینستاگرام مشخص است! بگویید که امروز چند فالور دارید و میخواهید هفتهی بعد چند فالور داشته باشید تا فالورها را با تخفیف به شما بفروشند!
فالورهای کم خاصیت در شبکههای اجتماعی زیاد شدهاند. همانهایی که به روح سرگردان موسوم هستند.
در صفحه فیس بوک خود ده هزار فالور دارید و مطلبی که مینویسد صد عدد لایک میخورد.
بخشی از مردم فقط کنجکاوی میکنند و بخشی دیگر حتی همین کار را هم انجام نمیدهند.
شبکههایی مانند وایبر را هم که همگی دیدهایم.
در یک لحظه همزمان دو تبلیغ در مورد کنسرت یک خواننده و عرضه مستقیم پوشک کودک دریافت میکنیم.
ایمیلهای گروهی هم که به سرنوشت پیامکهای گروهی دچار شدهاند و هر کسی با کمی صرفه جویی در غذای روزانه میتواند بودجهای برای ارسال پیام به همه هموطنان خود ذخیره کند!
بازاریابی محتوا، در چنین بستری شکل گرفت.
سوال اصلی بازاریابی محتوا این بود که: چگونه میتوان از رسانه های قدیمی به شیوه ای اثربخش و ارزان قیمت استفاده کرد؟ همچنین چطور میتوان از رسانه های جدید که فعلاً بیشتر نقش اسباب بازی و سرگرمی ما را دارند، ابزارهایی ارزان اما اثربخش برای ارزش آفرینی خلق کرد؟
منبع : متمم
کسب و کار اینترنتی : یکی از راه های کسب درآمد سریع و بدون نیاز به سرمایه گذاری راه اندازی کسب و کار اینترنتی است (شما با سرمایه گذاری بسیار کم می توانید کسب وکار خود را در اینترنت راه اندازی کنید) که اکثر آنها نیز ابتدا از داخل خانه ها آغاز می شود و سپس رشد کرده و تبدیل به شرکت های بزرگ می شوند.
اگر شما در حال حاضر کسب و کار دارید اما در اینترنت فعالیت نمی کنید و از اینترنت درآمدی ندارید پس قطعا از بسیاری از رقبا جا مانده اید از طرفی بسیاری از کسب و کارهای فیزیکی و سنتی در حال حاضر رو به نابودی می روند و جای خود را به کسب وکارهای اینترنتی می دهند ، نگران نباشید در این مقاله به شما می گوییم که چگونه کسب و کار خود را در اینترنت راه اندازی کنید.
خیلی ها بر این باورند که راه اندازی کسب و کار اینترنتی فقط با سرمایه گذاری زیاد امکان پذیر است و باید برای شروع هزینه های زیادی برای صرف راه اندازی وب سایت و تبلیغات و… شود و یا باید مسلط به برنامه نویسی بود و خود با انجام کارهای فنی پیچیده یک کسب و کار اینترنتی راه اندازی کرد.
آیا فکر می کنید برای راه اندازی کسب و کار اینترنتی حتما باید کدنویسی کنید؟
خیر
آیا فکر می کنید نیاز است با شخص متخصص مشورت کنید؟
بله
آیا شما هم فکر می کنید باید کالاهای زیادی را خریده و انبار کنید؟
خیر
آیا بدون سرمایه گذاری زیاد نیز می شود یک کسب و کار آنلاین راه اندازی کرد؟
بله
به جملات پایین دقت کنید و در ابتدای هر جمله بگوید من می توانم:
قبل از ورود به دنیای اینترنت و اینکه جایگاه و نشانی خود را مشخص سازیم ، احتیاج به نام خود در وب سایت داریم تا از طریق آن هم دارای شناسه و آدرس باشیم و هم با مشتریان ارتباط برقرار نمائیم نام وب سایت می تواند بعنوان قسمتی از نشانی پست الکترونیکی ما به کار گرفته شود تا شناسه اینترنتی ونام تجاری مان را بیشتر مطرح نماید .
-نام اینترنتی باید طوری انتخاب شود که به سرعت در حافظه مشتری جای گیرد و باقی بماند . مثلا نام آمازون خیلی سریعتر از بوک سون لاین در ذهن باقی می ماند .
– شناسه اینترنتی باید کسب و کار را به خوبی معرفی نماید معرفی ساده و هوشمندانه تجارت مورد نظر در نام سایت از اشتباهی گرفتن آن جلوگیری می کند . مثلا: سایت بوک دانلود به صورت آشکار به بازدید کننده می فهماند که می تواند در آن سایت کتاب های الکترونیکی را دانلود یا خریداری نماید .
اگر یک نمایه اینترنتی برای تجارت مورد نظر برپا شود نام سایت را می توان مناسب با نام تجارت و یا حتی هم اسم شرکت خود انتخاب کرد .
۳۴ ایده پولساز کسب و کار اینترنتی
-شناسه اینترنتی باید کوتاه باشد یعنی مشتری با یک بار شنیدن آنرا به خاطر بسپارد و به راحتی نامشان را در مرورگر وب خود وارد کند . بنابراین نام های پیچیده به هیچ عنوان بخوبی عبارات ساده نمی شوند .
۱-در اولین قدم باید سایت های تجاری موجود در اینترنت را مورد مطالعه و ارزیابی قرار داده و با خلاقیت سایت خود را با روش های بازاریابی تکنیک های طراحی بکار گرفته در آنها هماهنگ نماییم تا بتوانیم کارآیی سایت را تضمین کنیم.
۲-صفحه اصلی سایت را طوری طراحی نمائیم که در اولین نگاه بر روی بازدید کننده و مشتری تاثیر بگذارد مثلا اطلاعاتی از نام و علامت تجاری ، نشانی دقیق ، چگونگی تماس و شماره تماس و نمابرو پست الکترونیکی بار صفحه اول قرارگیرد.
۳-باید بازدید از سایت را برای مشتریان آسان نموده و باید تعداد کلیک هایی که مشتری از صفحه ابتدایی سایت می کند به حداقل رساند .
۴-سایت را باید ساده و سبک کرد و از انباشته نمودن سایت به عکس ، موسیقی و … خودداری نمود و باید از تصاویر که به کار می بریم مطمئن باشیم که بر کیفیت سایت می افزاید نه اینکه مشتری را گیج می نماید .
شرکت های موجود به طور روز افزون از تجارت الکترونیکی برای گسترش شبکه های فروش و بازاریابی خود استفاده می کنند . همچنین تجارت الکترونیکی محور تاسیس تعداد زیادی از شرکت هاست .
اینترنت در شرکت های کوچک و متوسط بسیار مهم است چرا که با استفاده از آن می توان هزینه های بازاریابی را به حداقل رساند و در عین حال به بازارهای وسیع تری دست یافت .
کارآفرینی که فعالیت کارآفرینانه تجارت الکترونیکی را آغاز می کند لازم است تصمیم بگیرد که آیا مایل به انجام عملیات اینترنتی داخل شرکت است یا این عملیات را به منابع خارجی و کارشناسان اینترنتی بسپارد .
در صورت انتخاب عملیات درون شرکت باید رایانه ، خدمات رسان یا سرور ، خطوط اتصال یا روتر و دیگر سخت افزارهای لازم را تهیه کرد و حداقل یک خط تلفن را به اتصال اینترنتی اختصاص داد .
البته اتصال از طریق فیبر نوری که گران تر است به سرعت دارد جای خود را باز می کند . دیگر امور زیربنایی تجارت الکترونیک عبارت اند از نرم افزار و خدمات پشتیبانی از قبیل طراحی وب سایت و پرداخت الکترونیکی و منابع انسانی راهکار دیگر آن است که از منابع بی شمار خارج از شرکت برای تجارت اینترنتی کمک بگیریم کارآفرین می تواند از شرکت طراح وب بخواهد صفحه های وب را طراحی کند سپس آن را روی سرور شرکت نصب کند .
دو مولفه مهم تجارت اینترنتی عبارت اند از عملیات پیشاپیش و انتصابی که عملیات پیشاپیش در واقع شامل عملکرد وب سایت است . توانایی های جستجو ، چرخ دستی ، خرید و پرداخت ایمنی چند مثال از این عملیات اند .
بزرگترین اشتباه بسیاری از شرکت های اینترنتی آن است که تصور می کنند وب سایت جذاب با قابلیت های تعامل دو سویه ، موفقیت آنها را تضمین می کند ، ولی در واقع این امر اهمیت عملیات انتهایی را از نظرها مخفی می کند .
اگر اطلاعات کافی برای راه اندازی وب سایت خود نیاز دارید می توانید به وب سایتهای که در این زمینه مشاوره می دهند مراجعه کنید . آرزوی ما موفقیت و پیشرفت شما دوست عزیزم است.
نویسنده : ماهان تیموری
مهمترین عامل در فروش موفق ایجاد مزیت رقابتی است. برای موفقیت در فروش، باید مشتریان را متقاعد کنید که محصولات شما برتر و مطلوبتر از محصولات رقبا است. تمایز، کلید موفقیت در فروش است.
در حال حاضر مزیت رقابتیتان چیست؟ چه چیزی باعث میشود محصول شما در ذهن مشتری برتر از هر محصول مشابه دیگری باشد؟
حوزه برتری شما چیست؟ محصول یا خدمت شما چه چیزی را به مشتری ارائه میدهد که آن را از همه جهات به مطلوبترین گزینه تبدیل میکند؟ مزیت اصلی خرید و استفاده از محصول یا خدمت شما که آن را به گزینهای بهتر از محصولات رقبا تبدیل میکند، کدام است؟
مزیت رقابتی ارائه شده توسط محصول، خدمت یا شرکت شما، قلب همه تلاشهای بازاریابی و فروش، دلیل بقا و موفقیتتان در بازار رقابتی و کلید موفقیت شما است. به گفته پیتر دراکر «اگر مزیت رقابتی ندارید، هرچه زودتر دست به کار شوید و یکی بسازید».
اگر از کارتان مطمئن نیستید یا اگر محصولتان مزیت رقابتی ندارد، از خود بپرسید: چطور میتوانست باشد؟ اگر بخواهم در درازمدت موفق شوم، باید چطور باشد؟
مایکل پورتر، کارشناس هاروارد در حوزه مزیت رقابتی معتقد است که باید «ارزشافزوده منحصربهفردی» برای مشتریان داشته باشید.
لازم نیست از همه رقبا برتر باشید. فقط باید محصولی ویژه، متفاوت و ارزشمندتر به مشتریان خاص موردنظرتان ارائه دهید.
مزیت رقابتی شما از نظر کدام مشتریان واقعا متفاوت است؟ تقریبا هر محصول یا خدمت مزایای خاصی دارد که آن را به گزینه بهتری برای یک گروه خاص از مشتریان تبدیل میکند؛ مثلا تصور کنید کادیلاک میفروشید. مزیت رقابتی کادیلاکها این است که اتومبیلهای لوکسی هستند و تصویر ذهنی مشتریان از آن، اتومبیلی با کیفیت بسیار بالا است؛ اما باید از خود بپرسید «این مزیت رقابتی برای کدام دسته از مشتریان مهم است؟»
ویژگیهای مطلوب کادیلاک برای افرادی جذاب است که توانایی مالی خرید اتومبیلهای لوکس را دارند. بازار هدف شما افرادی نیستند که فورد، شورولت یا سوبارو سوار میشوند، بلکه مشتریان ثروتمندی هستند که درآمد زیادی دارند.
بنابراین کادیلاک چه ارزشافزوده منحصربهفردی دارد که آن را به گزینهای برتر از بی.ام.دابلیو، آئودی یا مرسدس بنز تبدیل میکند؟
برای پیشرفت در بازار رقابتی، محصولتان باید حداقل در چهار حوزه متفاوت و برتر باشد:
کیفیت توسط مشتریان تعریف میشود. مشتری شما چه تعریفی از کیفیت دارد؟
محصول یا خدمت شما از چه طریق نتایجی سریعتر از محصولات رقبا ارائه میدهد؟ چرا از نظر مالی و شخصی برای مشتری توجیه دارد؟ اینکه محصول یا خدمت شما نتایج و منافعی را سریعتر از رقبا ارائه میدهد، چه تغییری در زندگی و کار مشتری ایجاد میکند؟
محصول شما میتواند از نظر قیمت و از نظر هزینه درازمدت مالکیت، ارزانتر از محصولات رقبا باشد. اگر ارزانتر باشد چه مفهومی برای مشتری دارد و چرا خرید با قیمت کمتر از شما به جای خرید با قیمت بالاتر از رقبا به نفع مشتری است؟
مشتریان تنبل هستند و همیشه محصول یا خدمتی را ترجیح میدهند که استفاده از آن راحتتر باشد. استفاده از محصول یا خدمت شما از کدام جهات راحتتر است؟ چرا راحتتر است؟ از چه نظر راحتتر است؟ چه تغییری در کار یا زندگی مشتری به وجود میآورد؟ اگر همه موفقیت فروش به توانایی شما برای متمایز کردن محصول یا خدمتتان از محصولات رقبا بستگی داشته باشد تا به عنوان گزینه مطلوبتر دیده شود، آنوقت رقبایتان چه کسانی هستند؟
تمام موفقیت فروش به توانایی شما برای متمایز کردن محصول یا خدمتتان از محصولات رقبا و تبدیل آن به گزینهای مطلوبتر بستگی دارد. در این صورت، رقبای شما چه کسانی هستند؟ چرا مشتریان از رقبا خرید میکنند؟ چه مزیتهایی را در آنها میبینند؟ از چه جهاتی حس میکنند محصول یا خدمت رقبا برتر از شما است؟
صادقانه بگویید که محصولات و خدمات رقبا از چه جهاتی برتر از شما است؟ چگونه میتوانید مزایای رقبا یا مزایایی که مشتری در رقبا میبیند را تقلید کنید؟ برای معرفی محصول یا خدمت به طریقی که باعث حداکثر کردن نقاط قوت شما و تاکید بر نقاط ضعف و آسیبپذیری رقبا شود، چه میتوانید بگویید یا چه کاری میتوانید انجام دهید؟
اغلب محصولات و خدمات مشابه هستند؛ مثل رستورانهایی که غذای مشابه ارائه میدهند. در این حالت، روش ایجاد تمایز، ارائه خدمات بهتر، گرمتر و دوستانهتر به مشتریان است. در بسیاری از موارد، به خصوص وقتی مشتری محصول یا خدمت را کالایی میداند که همهجا در دسترس است، کیفیت ارائه خدمات یک مزیت رقابتی به حساب میآید که باعث ایجاد حاشیه امن برای شما در ذهن مشتری میشود.
گاهی همه آنچه برای جذب مشتری لازم دارید این است که در یک حوزه خاص و مهم از نظر او، برتر باشید.
یک تمرین: پشت کارت ویزیت خود دلیلی ده تا پانزده کلمهای بنویسید که باعث میشود یک مشتری مردد و بسیار آگاه به جای خرید از دیگران از شما خرید کند.
اگر نتوانید مزیت رقابتی خود را پشت کارت ویزیت بنویسید، به احتمال زیاد اصلا آن را نمیشناسید یا نمیتوانید هنگام فروش از آن بهره ببرید.
منبع : مدیر سبز
در این نوشتار با ۱۰ گام ساده ولی ضروری برای راه اندازی کسب و کار میلیاردی یا بهتر است بگویم ۱۰ میلیارد تومانی از زبان شخصی آشنا خواهید شد که دو کسب و کار میلیاردی را یکی با همسرش و دیگری را دوست اش راه اندازی کرد و در سال اول درآمد آن ها را به ۱۰ میلیارد تومان رساند.
ایجاد و راه اندازی کسب و کار میلیاردی آسان نیست. من بهعنوان کسی که تابهحال دوبار کارآفرینی کردهام، فراز و نشیبهای راه اندازی کسب و کارمیلیاردی و فرهنگ آفرینی را تجربه کردهام. سوای فرزندانم، برای هیچ چیز دیگری به خودم نمیبالم غیر از دو شرکتی که ساختهام: Likeable Media وLikeable Local.
در دوره ای که به نظر می رسد کسب و کارهای فناوری بسیار موفق ، مشهورترین کسب و کارها هستند، ولی واقعیت این است که اکثر کسب و کارها، چه موفق چه ناموفق، کسب و کارهای خدماتی کوچکتر هستند. در اینجا ۱۰ گام راه اندازی نخستین شرکت و راه اندازی کسب و کار میلیاردی ما که یک آژانس بازاریابی بود و نیز نقشهی ساخت آن ارائه میشود. درآمد این شرکت پس از یک سال به بیش از ۱۰ میلیارد تومان بالغ کردید. اگر بخواهید شما هم می توانید با برداشتن این ۱۰ گام مثل ما در کم تر از یک سال یک کسب و کار میلیاردی یا بهتر است بگویم ۱۰ میلیارد تومانی داشته باشد.
مطلب مرتبط: فهرست ۳۴۰ مشاغل خانگی زودبازده در ایران
در اوابل دههی ۲۰ زندگیم، در رادیو دیزنی در کار فروش بودم. من فروشندهی شماره یک در کشور بودم تا اینکه خانمی که بعدا همسرم شد به دفتر من پا گذاشت و ظرف مدت تنها ۴ ماه، من شدم نفر شمارهی ۲. مبهوت و مجذوب استعدادش شدم و دو چیز را دریافتم: الف) باید با او ازدواج کنم و ب) باید با او یک کسب و کار راهاندازی کنم.
در ۲۰۰۷، وقتی مراسم ازدواجمان را برنامهریزی میکردیم، دریافتیم که نمیتوانیم از پس یک عروسی بزرگ در نیویورک بربیاییم، پس یک طرح بازاریابیریختیم. در جولای ۲۰۰۷، من و همسرم یک مراسم عروسی اسپانسردار را در استادیوم بیسبال با حضور ۲۰۰ نفر از دوستان و خانواده و ۵،۰۰۰ نفر غریبه برگزار کردیم. ما ۲،۰۰۰،۰۰۰ تومان برای کارهای خیریه جمع کردیم و ۲۰۰ میلیون تومان هم از طریق رسانههای اکتسابی (رسانههایی که مطالب را بدون دریافت پول به اشتراک میگذارند و اطلاعرسانی میکنند. م.) بهدست آوردیم. هر آدمی که نتیجه را میدید شگفتزده میشد. وقتی تأمینکننده از ما پرسید برنامهی بعدی چیست؟ با خودمان فکر کردیم: “نمیتوانیم دوباره ازدواج کنیم، پس بهجای آن یک شرکت تأسیس میکنیم”.
هرچند همه نمیتواند مثل ما با شوهر یا همسرشان کسب و کاری را راهاندازی کند، ولی از این گذشته همیشه خوب است که یک شریک قابل اعتماد داشتهباشید و تمام تلاشتان را به آن اختصاص دهید. برای کسب و کار دوم، با دوست سی سالهام شریک شدم و محصول خودمان را تولید کردیم. شما چطور؟ شما با چه کسی میتوانید شریک شوید؟
مطلب مرتبط: ۷ راه برای بهبود کسب و کار اینترنتی
اگر از من بپرسید اولین کاری که در راه اندازی کسب و کار اولم انجام دادم چه بود، به شما میگویم، یافتن پاسخ این پرسش که ‘چه کاری باید انجام شود؟’ و اگر از من بپرسید چه اندازه اعتبار فراهم کردیم، به شما میگویم، ‘بودجهتان چقدر است؟’ اینها برای درآمدزایی مفید بودند ولی پایدار نبودند. نهایتا، کسب و کارهای زیادی بهخاطر اینکه استراتژی معقول و کانون تمرکز مشخصی نداشتند با شکست مواجه شدند.
من از مدل استراتژیک یک صفحهای ورنه هارنیش برای هر دو کسب و کارم استفاده کردم. تیمهای مدیریتی ما بهصورت فصلی برای طرحریزی استراتژیها گرد هم میآیند، و باور کنید یا نه، به لطف ابزار ورنه، تمام طرح کسب و کار و استراتژی را تنها بر روی یک صفحهی کاغذ خلاصه کردیم.
خلق و طراحی استراتژی و تعیین کانون تمرکز سادهتر از تعهد به آن است. ولی اگر قرار است موفق باشید، نه تنها ‘بله’ گفتن به چیزهای درست مهم است، بلکه ‘نه’ گفتن به چیزهای غلط نیز مهم است.
نقطهی عطف اصلی موفقیت ما در نخستین کسب و کارمان زمانی بود که چارلی را اخراج کردیم. چارلی یک رستوراندار یونانی در جزیرهی کویینز بود. یک آدم فوقالعاده خوب بود که رستوران و رویدادهای خاصش را به کمک ما رونق داد. ولی او تنها ۵ میلیون تومان به صورت ماهانه میتوانست به ما پرداخت کند. من میدانستم این مبلغ با اهداف کسب و کارمان جور درنمیآید. پس خودمان بادست خودمان عذر صاحب کار اول مان را خواستیم و پس از آن بر جذب مشتریان بزرگتر متمرکز شدیم، یعنی به سراغ کسانی رفتیم که بهتر می توانستند به رشد ما کمک کنند. نه گفتن واقعا سخت است – ولی ضروری است، البته اگر واقعا بهفکر رشد و گسترش کسب و کار کوچکتان هستید.
مطلب مرتبط: اگر قصد راه اندازی مشاغلخانگی را دارید بخوانید
در رأس بودن بی تردید تنهایی و انزوا به همراه دارد. حقیقتا این گونه است. حتی اگر یک شریک خوب هم داشتهباشید بازهم مدیریت یک کسب و کار یکی از تنهاترین مشاغل دنیا است. هیچکس واقعا درک نمیکند در این راه چه بهسرتان میآید و چه دردهایی متحمل میشوید. بخش عظیمی از تبدیل شدن درآمدمان از ۱۰ میلیارد به ۵۰ میلیارد ظرف مدت ۳ سال به این خاطر بود که در ۲۰۱۰ به سازمان کارآفرینان (EO) پیوستم. سازمان کارآفرینان بزرگترین شبکهی همتا-به-همتا در میان مدیر عاملها است، و مهمترین عنصر آن جلسات ماهیانه با همکاران کارآفرین است که به آن اتاق گفتگو میگویند. اتاق گفتگوی شش نفرهی ما یکی از مهمترین منابع در کسب و کار و زندگی من، دوستان نزدیک من، و یک سیستم حمایتی عالی است.
امکان ندارد همهچیز را بدانید، حتی اگر یک شریک عالی داشتهباشید و همتایان بینظیری در اطرافتان باشند، باز هم با کمک گرفتن از دیگران میتوانید کسب و کارتان را رشد دهید. اینکه دوستان و مربیانی دارید که به شما کمک میکنند بسیار عالی است، ولی پیشنهاد میکنم استادان و مربیانتان را از طریق تشکیل گروه مشاوران رمزنگاری کنید.
در ۲۰۱۲، از دوستان و مربیان قدیمی، کارکشته و با استعداد با تجارب گسترده در زمینههای مختلف: امور مالی و تامین مالی، حقوق، بازاریابی، مدیریت برند و فروش، دعوت کردیم. هیئت مشاوران محبوبمان را تشکیل دادیم و به سرعت گروهی ۱۱ نفره از کسانی تشکیل شد که هر زمان به مشکلی برمیخوردیم میتوانستیم روی کمک و مشورت آنها حساب کنیم و بهصورت رسمی چهار مرتبه در سال برای کمک به رشد کسب و کار گرد هم جمع میشدیم.
همهی ما دوستان و مربیانی داریم که تجربهشان از ما بیشتر است- با تشکیل گروه مشاوران از تجربیات بیشتری میتوانید استفاده کنید.
زمانی کارمند سابقم دربارهی یکی از مدیران فروش به من گفت “دیوید، برای من مهم نیست که اگر پول زیادی هدر میدهد. این مرد در دستشویی با اعضای تیمش کوکائین مصرف میکند”.
وقتی به بزرگترین اشتباهاتم بهعنوان یک کارآفرین فکر کردم، همه حول محور استخدام آدمهای اشتباه میچرخیدند، یا حتی از آن هم بدتر، نگهداشتن آدمهای اشتباه برای مدتی طولانیتر از آنچه لایقش بودند. کارمندی که در بالا از او یاد شد، بلافاصله پس از این مکالمه به او اجازهی رفتن دادم- ولی شاید باید دو ماه زودتر این کار را میکردم.
اتفاقی که غالبا میافتد این است که، استخدام افراد با سرعت و عجله صورت میگیرد و به استخدام فردی اشتباه برای منسبی اشتباه منجر میشود. آنگاه، حتی با وجود اینکه درک ما میگوید فردی اشتباه را استخدام کردهایم، نمیخواهیم این واقعیت را بپذیریم، پس تلاش میکنیم این تصمیممان را توجیه کنیم، و آن فرد را بهسوی موفقیت سوق دهیم، و/یا او را بر مسند جدیدی بنشانیم.
این کار معمولا مخربتر از استخدام آدمهای اشتباه است! راه حل چیست؟ با دقت استخدام کنید و به سرعت اخراج کنید.
شما و کارمندانتان بیشترین زمان بیداریتان را در محل کارتان سپری میکنید نه در خانه یا با خانوادهتان. از اینرو ارزشهای اصلی که دارید و فرهنگی که در محل کار میپرورانید قطعا برای موفقیت و خوشحالیتان ضروری است.
در این دو شرکت برای ایجاد ارزشهای اصلی که طنینشان در این شرکت بپیچد زحمت زیادی کشیدیم. ازجمله، برای Likeable Media: شفافیت، مسئولیتپذیری، و علاقهمندی؛ برای Likeable Local علاقه به کسب و کارهای کوچک، علاقه به موفقیت مشتری، تحرک و پیشرفت مداوم. همچنین برای فرهنگ سازی نیز بدون خستگی تلاش کردیم: استراحتگاهی در خارج از اداره، وقایع اجتماعی، مزایای منحصر بهفرد مانند خدمات ماساژ در محل کار. نتایج: Likeable Media برای سه سال متوالی بهعنوان بهترین محل کار در نیویورک در بررسی وبسایت Crain معرفی شد- و همچنان بهترین و برترین افراد نیویورک را به خود جذب میکند.
دنیای اینترنت همراه و شبکههای اجتماعی کار را برای کسب و کارهای کوچک راحتتر از قبل کرده است تا بتوانند ‘عمل کنند و جهانی بنگرند’. یکی از نخستین تصمیمات هفت سال پیش ما این بود که یک بلاگ خبررسانی روزانه راهاندازی کنیم. چندین سال بعد، یکی از پرخوانندهترین بلاگها در بازاریابیشبکههای اجتماعی را در اختیار داشتیم- و آن بلاگ نهتنها برند ما را ساخت- بلکه مشتریان زیادی هم جذب کرد.
امروزه، خواه از طریق بلاگتان باشد، یا فیسبوک، توییتر و لینکدین، از طریق ویدیوی آنلاین یا تصاویر، یا مقالات یا اوراق سفید، این توانایی را دارید که به صورت مداوم برندتان را بسازید- کسب و کارتان را برای مشتریانتان موثقتر، و قابل اعتمادتر و دسترسی به آن را آسانتر کنید. وقتی نوبت به ساخت برند خودتان میرسد، شبکههای اجتماعی هماهنگ کنندهی خوبی هستند و فرصت فوقالعادهای دراختیار دارید تا برند کسب و کار کوچکتان را بزرگ کنید.
اواخر ۲۰۱۱ بود که به بنبست خوردیم. مشتری جدیدی نداشتیم، و برای نخستین بار در کسب و کار، من و همسرم به این فکر میکردیم آیا میتوانیم به رشد کسب وکارمان ادامه دهیم یا نه. سپس، یکی از مشاوران ما گفت، ‘آیا از مشتریانتان تقاضای توصیهنامه کردهاید؟’
بهنظر بدیهی میآمد، درست مانند ایدههای خوب زیادی که واقعیت داشتند. پس همین کار را کردیم و درخواست توصیهنامه کردیم، و چیز بعدی که دیدیم سیل مشتریان بود که به رونق کسب و کار و بازگشایی واحدهای تعطیلشده منجر شد. دریافت توصیه نامه از مشتریان کنونیتان بهترین شکل بازاریابیبودهاست و خواهد بود، چرا که اگر کارتان را خوب انجام دهید، آنها هم به شما کمک میکنند. پس اگر درخواست توصیه نامه نکنید هیچ شانسی برای بقا ندارید.
Likeable Media و Likeable Local بدون کارمندان، شرکا و مشاورانمان به هیچجا نمیرسید. پنج مورد از نه مورد بالا به افراد مرتبط است. حقیقت این است که، فعالیت شما بهعنوان یک کارآفرین و رهبر سه جنبه دارد: افق و استراتژی را تعیین کنید، اطمینان حاصل کنید پول کافی در حسابتان برای پرداخت چکها هست، و آدمهای درستی را در مسندهای درست بنشانید. افرادی که استخدام یا اخراج میکنید، آدمهایی که با آنها شراکت میکنید یا نمیکنید، کسانی که از آنها مشاوره میگیرید یا تصمیم میگیرید از آنها مشاوره نگیرید- این آدمها هستند که باعث موفقیت یا شکست شما میشوند. این آدمها به شما کمک میکنند تا از ۰ به ۵۰۰ میلیون، یا از ۰ به ۱۰ میلیارد، یا از ۰ به ۵۰۰ میلیارد برسید.
کسب و کار شما یعنی آدمهایی که در کنارتان دارید. آدمهایی که در اطرافتان هستند ضامن موفقیت آیندهی شما هستند. همین حالا دست به کار شوید و آدمهای درستی دور هم جمع کنید و کسب وکار کوچک رؤیاییتان را بسازید.
حالا نوبت شماست: رازهای موفقیت شما در کسب و کارتان چیست؟ از چه گامهایی پیروی کردید؟ چه چیزی در این فهرست گامهای راه اندازی کسب و کارمیلیاردی از قلم افتادهاست؟ لطفا نظرات خود را در این مورد با ما در میان بگذارید.
منبع : بازده